مفهوم بازاریابی در واقع بسیار ساده، قابل درک و آسان است و عبارت است از فلسفهای که در آن، شما باید نیازهای مشتریانتان را تجزیه و تحلیل کنید و سپس تصمیم بگیرید که چگونه آنها را به روشی رضایت بخش برآورده سازید و در این پروسه سعی کنید، از رقبای خود پیشی بگیرید. امروزه بسیاری از شرکتهای بزرگ مفهوم بازاریابی را تصویب میکنند و به آن معتقدند، اما مفهوم بازاریابی همیشه مسئلهی اصلی نیست.
در سال ۱۷۷۶، آدام اسمیت در مجلهی ثروت جهانی( The Wealth of Nations) اینگونه نوشت که، نیازهای تولید کنندگان فقط و فقط باید با توجه به نیازهای مصرف کنندگان و مشتریان آنها مورد بررسی و رسیدگی قرار بگیرد. این در حالی است که فلسفهای که پشت این نوشتهها نمایان است دقیقاً با مفهوم بازاریابی مطابقت دارد، اما این نوشتهها و این فلسفه تا زمانی نزدیک به دویست سال بعد از آن هم مورد توجه قرار نگرفت.
برای اینکه بتوانیم درک بهتری از مفهوم بازاریابی داشته باشیم، باید بتوانیم این مفهوم را از نقطه نظر فلسفههای دیگری که در آن زمان غالب و شایع بودند هم بررسی کنیم. با وجود این که این مفاهیم جایگزین، در دوران و قالبهای تاریخی مختلف و دوری شایع بودند، اما هنوز هم بطور کامل از بین نرفتهاند، در واقع آنها به دورهی خاصی محدود نشدند و برخی از شرکتها هنوز هم در حال استفاده و بهرهوری از این مفاهیم هستند.
مفهوم تولید
از مفاهیم مربوط به مفهوم بازاریابی میتوان تولید را در نظر گرفت که جزو ارکان اصلی این پروسه میباشد. در واقع مفهوم تولید از زمان انقلاب صنعتی تا اوایل دههی ۱۹۲۰ غالب و شایع بوده است. مفهوم تولید، ایدهای است که تمرکزش روی محصولاتی است که توانایی تولید کارآمد و سودآور را داشته باشند، در واقع ایجاد و عرضهی محصولات کم هزینهتر به خودی خود باعث بالا رفتن تقاضا برای محصول خواهد شد. سوالات اصلی که یک شرکت تولیدی باید قبل از هر چیزی بپرسد، اینها هستند:
. آیا ما توانایی تولید این محصول را داریم؟
. آیا در صورت داشتن توانایی، قادر هستیم به میزان و اندازهی کافی از آن تولید کنیم؟
در آن زمان، مفهوم تولید به نسبت خوبی کار میکرد، و علت آن هم این بود که محصولات تولید شده اغلب از ضروریات اولیهی مشتریان بودند و سطح تقاضای به انجام نرسید هم بسیار بالا بود. و این گونه بود که تقریباً هر چیزی که تولید میشد بلافاصله توسط یک گروه فروش – که کارشان صرفاً انجام معاملات با قیمت برآورد شده از هزینههای اولیه و هزینهی تولید بود- به فروش میرفت. مفهوم تولید تا اواخر دههی ۱۹۲۰ همچنان غالب بود.
مفهوم فروش
با اینحال از اوایل دههی ۱۹۳۰، وقتی که تولید انبوه تبدیل به یک مسئلهی عادی شد و رقابتها شکل گرفت، تقریباً تقاضاها شروع به کم شدن کردند. در حدود همین دوران بود که، شرکتها شروع به درک و استفاده از مفهوم فروش کردند، در ساختارهای زیرین تفکری یک شرکت تولید کننده نه تنها بحث تولید بلکه بحث متقاعد کردن مشتری برای خرید از طریق تبلیغات و فروشهای خرد و شخصی هم مشهود بود. قبل از تولید یک محصول، سوالات مهم و اساسی که باید پاسخ داده شوند اینها هستند:
. آیا ما قادر به فروش این محصول هستیم؟
. در صورت استقبال از محصول فروخته شده، آیا ما میتوانیم به اندازهی کافی از آن را وارد بازار کنیم؟
مفهوم فروش در واقع اهمیت چندانی به محل دقیق نیازمندی برای آن محصول قائل نیست؛ هدف اصلی در مفهوم فروش، بردن رقابت از سایر رقیبان به همراه کمی توجه به سطح رضایتمندی مشتری میباشد. بازاریابی تابعی بود که بعد از مفهوم تهیه و تولید محصول مطرح شد و اغلب مردم با مفهوم بازاریابی بعد از فروش آشنا شدند. حتی امروزه بسیاری از مردم هنوز از واژهی “بازاریابی” به جای معنای فروش استفاده میکنند.
مفهوم بازاریابی
بعد از جنگ جهانی دوم، انواع محصولات تولید شده افزایش یافتند و دیگر شرکتها نمیخواستند بر روی فروش تکیه کنند. با افزایش درآمد اختیاری مردم، مشتریان تقریباً دیگر در امر انتخاب و خرید محصولات با وسواس و دقت عمل و انتخابگری بیشتری رفتار میکردند، آنها تنها محصولاتی را میخریدند که دقیقاً نیازهای مختلف و متغییر آنها را پاسخ دهد، و این نیازمندیها چیزی نبودند که بلافاصله مشخص و آشکار شوند. سوالات کلیدی که در این بخش باید پرسیده شود:
. مشتریها و مصرف کنندگان در واقع چه میخواهند؟
. آیا ما میتوانیم زمانی که آنها نیازمندی دارند، آن محصول را تولید و به آنها عرضه کنیم؟
. چطور میتوانیم مشتریهایمان را راضی نگه داریم؟
در پاسخ به مشتریهای محترم، کارخانهها وشرکتهای تولیدی شروع به استفاده از مفهوم بازاریابی کردند، که شامل موارد زیر می شد:
-تمرکز روی نیازمندیهای مشتری و مصرف کننده قبل از تولید محصول
-هماهنگی تمام کارها، فعالیتها و برنامهریزی های شرکت برای تمرکز روی نیازمندیهای شناسایی شدهی مشتریان
-بالابردن میزان سود در دراز مدت با کسب رضایتمندی مشتری
در صورتی که بخواهید بدانید بازاریابی چیست؟ تفاوت بازاریابی و تبلیغات و معرفی ۴P بازاریابی میتوانید این پست را مطالعه کنید.
زمانی که شرکتها و کارخانههای تولید کننده شروع به پیاده کردن مفهوم بازاریابی در پروسهی کاری خود کردند، اغلب شروع به ایجاد دپارتمان مجزا برای قسمت بازاریابی کردند که هدف اصلی این دپارتمان تامین رضایتمندی مشتریان بود. اغلب این دپارتمانها همان دپارتمانهای فروش هستند که در واقع مسئولیت بیشتری پذیرفتهاند. در حالی که این دپارتمانهای گسترش یافتهی فروش(دپارتمان بازاریابی) را در برخی از شرکتها میتوان یافت، ما اغلب شرکتها و کارخانهها خود را جوری سازماندهی کردهاند که تمرکز اصلی و کلی کار آنها بر روی مشتریان باشد و بس. از آنجایی که کل سازمان برای برآورده کردن نیازهای مشتریان تشکیل یافته، هیچ کس حق ندارد از حتی یک مسئله و مشکل مشتری هم با ارجاع آن به مشکل بازاریابی غفلت کند، در این جا وظیفهی همه تمرکز و تفکر بر روی رضایتمندی مشتریان است.
مفهوم بازاریابی بر روی تحقیقات بازار و از تعریف قسمتهای مختلف نیازمندیهای آن مانند سایز و اندازه و غیره تکیه کرده است. برای برآورده کردن این نیازها، تیم بازاریابی تصمیمات مربوط به پارامترهای قابل کنترل مجموعهی بازاریابی را اتخاذ میکند.
منبع: netmba